خدایا
توفیق
 عملیات شهادت طلبانه
در ریاض را
نصیبمان کن
 
 
+پ ن:
به فرشچیان بگویید دست بکار شود...
بگویید ضریحی میخواهیم به وسعت آسمان
به وسعت یک قرن دلتنگی
به زیبایی و شکوهی که هرچه گرد و خاک خورده ایم را جبران کند
بگویید پنجره فولادی میخواهیم
برای کریم...!
بگویید عجله کند؛
بگویید خبری در راه است...

کریم اهل مدینه کریم آل عشق
تو یک نگه بکن آقا به این نهال عشق

دلم فقط به تو دل بسته هرچه بادا باد
مرا رها بکن آقا ز قیل و قال عشق

 

 

حاء سین نون

اشک طفلان مرا پاک کن، امّا هرگز

به رگ غیرت چشمان "حسن" دست نزن...

دری بساز برایم ز چوب های نسوز

دری که دیرتر آتش بگیرد ای نجار!

دری به عرض من و جبرئیل یک تابوت

دری به طول قد و قامت خم عمار!

در انتها سر هر میخ تیز را کج کن

مهم تر از همه این است به خاطرت بسپار!

چقدر سخت میگذرد این روزهای من...

گاهی به سرم میزند غاری پیدا کنم دور از شهر

بالای کوه...تنهای تنها...من و خودم

بدون هیچ "وابستگی"

:(

+پ ن:

خیلی "خ س ت م" خیلی

  

:(

یا رفیق من لا رفیق له

 

بی رفیق

ته نشین شدم میان ستون های این بدن

دستی دراز کن باید زیر و رو کنی مرا...

 

بی دست

نام شما حال مرا خوب می کند...

 

گدا

از ما زمینیان به شما آسمان سلام

مولای دلشکسته امام زمان سلام

این روزها هزار و دو چندان شکسته ای

حالا کجای روضه بابا نشسته ای

گویا دوباره بی کس  و بی یار وخسته ای

این روزها کنار دو بستر نشسته ای

انگار غصه دار جراحات سینه ای

گاهی به سامرایی و گاهی مدینه ای

یک بار فکر زهر و دل پر شراره ای

یک بار فکر واقعه گوشواره ای

با این که بر سرِ پدرِ دیده بسته ای

اما به یاد مادر پهلو شکسته ای

آن مادری که بال و پرش درد می کند

هم کتف و شانه هم کمرش درد می کند

هم بین خانه گفت و شنودش اشاره شد

هم آسمان روسریش پر ستاره شد

دو ماه و نیم کار حسن مو شکافی و

دو ماه و نیم بازوی مادر غلافی و...

 

 

بوی بقیع

کربلا بودم...

علقمه...

قتلگاه و تل زینبی...

تنها ازدحام جمعیت بود که وجودم را از گسستن باز میداشت،

چه دلی دارند آنها که غیر از اربعین میروند کربلا!

مگر میشود بین الحرمین باشی و فشار جمعیت آزارت ندهد؟!

مگر میشود حرم خلوت باشد و رفت سمت ضریح؟!

مگر دلت تاب می آورد در کربلا باشی و شب سرت را راحت روی بالش بگذاری؟!

چه دلی دارند آنها که وقتی حرم خلوت است اذن دخول میخوانند!!

وقتی کنار ضریح میروی باید از فشار جمعیت نفست بالا نیاید،

جمعیت باید انقدر زیاد باشد که جایی برای چند لحظه استراحت پیدا نکنی!

چه دلی دارند آنها که غیر اربعین به کربلا میروند...

اما همین ازدحام جمعیتی که آبی بود بر آتش دل های زائران

برای بعضی ها، روضۀ مکشوف بود...

بگذریم...

بعد از کربلا نجف رفتیم.

شب بود ،میان صحن،روبروی ایوان طلا،

بی انصاف روضه خوان داد میزد و روضه میخواند:

((هوای دخترکی را برادرش دارد،

که خیره خیره نگاهی به مادرش دارد...))

از سفر که برگشتیم کاملا بریده بودم که چند روز بعد

تازه عاشورایمان شروع شد...

نفس کشیدن هم سخت بود،

چه برسد به حرف زدن یا نوشتن...

خداروشکر که به لطف شاه خراسان فعلا زنده ام

گرد غربت مدینه اگر بر دلت نشسته باشد

هر زائری خودش برایت کلی روضه مکشوف است...

 

+پ ن:

"بریده بودم"

نمیدانم چه شد که سلطان طلبیدم

فقط میدانم اگر امام رضا(ع) نمیخواندم تا بگویم برایش از دلم

و اگر بغضم را نمیشکستم برابرش،

روضه های مکشوف کار خودش را میکرد!